اوکراین، داستین هافمن و لیوانم

امید بهمن‌پور – ونکوور

مَرمی با فشار باروت از پوکه بیرون می‌جهد. هوا را می‌شکافد و در سینه‌ای جا می‌گیرد. خون گرم گلولهٔ افروخته را در بر می‌گیرد. آرام‌آرام هر دو سرد می‌شوند و در کنار هم آرام می‌گیرند. گلوله‌ای دیگر شلواری را می‌درد و از خروجی رودهٔ بزرگ درون روده جا می‌گیرد.

هر دو گلوله مصدوم را از پا درمی‌آورد. اولی فرماندهٔ متجاوز و دومی کودکی که در مقابل خدایش سر سجده به خاک می‌سابد و دعا برای اتمام تجاوز می‌کند. 

مردم و کشورها نسبت به تجاوز پوتین و مزدورانش به ملت اوکراین واکنش نشان دادند. عده‌ای هم نسبت به این واکنش فراگیر واکنش نشان دادند که چرا برای چشم‌آبی‌ها لَلِـه هستند برای چشم‌قهوه‌ای‌ها زن‌بابا. خُب انسان‌ها در واقع با هم برابر نیستند. حقوق برابر هم ندارند. آنچه آن‌ها را یکسان می‌کند، تنها لحظهٔ تولد و مرگ آن‌هاست؛ لحظه‌ای که انسان‌ها را با سایر موجودات زنده برابر می‌کند. دلیل‌های دیگری هم هست. مثلاً هر چه دورتر از درد باشیم، درد کمتری را حس می‌کنیم. مرگ نزدیکانمان سنگین‌‌تر از مرگ بستگان دورمان است. دنیا ارتباط نزدیک‌تری به اروپا دارد تا شرق دور یا خاورمیانه. یا اینکه جنگ، بین عربستان و یمن نیست، جنگ، بین روسیه و اوکراین است. تبعات جنگ بین یمن و عربستان محدود به همان منطقه است، ولی تبعات این جنگ محدوده‌ای ندارد. نابرابری آدم‌ها از لحظهٔ شروع یادگیری آغاز می‌شود. محیطی که آدم‌ها درآن رشد می‌کنند و قدرت درک و فهمشان را پرورش می‌دهند، انسان‌ها را از هم متمایز می‌کند و در نهایت باعث تمایز جمعی و فرق بین جوامع می‌شود؛ مثل فرق بین جهان سوم در برابر جهان اول.

داستین هافمن را دوست دارم. شاید به‌خاطر این بوده که به‌هم می‌گفتند قیافه‌ات شبیهش است. دوباره فیلم فارغ‌التحصیل‌اش۱ را دیدم.

داشتم فکر می‌کردم اگه این مضمون در ایران بخواهد ساخته بشود، چی از آب درمی‌آمد؟ یادم افتاد که ساخته شده! خانهٔ پدری۲!

خانم رابینسون برای بِن بربن ریخت. صدای یخ توی لیوان مرا به هوس انداخت. من هم به‌سلامتی داستین قدری از گُلدلِیبلی که فقط برای وقت‌های مهم و پرارزش‌اند، ریختم و همذات‌پنداری کردم. یاد شور و حال و دوران جوانی‌ام افتادم که هر کاری امکان‌پذیر بود و هر حسی تازه و بی‌انتها. سرسختی و سماجت و جوانی بِن برای رسیدن به عشقش مثل ارادهٔ جوانه‌ای که سرش را از خاک تیره بیرون می‌آورد تا به گرمای نور خورشیدش برسد؛ انبوه غم و فرصت‌ها و آرزوهای ازدست‌رفتهٔ خانم رابینسون، آغاز زندگی پر از شورو عشق و پر ماجرای بِن و اِلِین در اتوبوسی به مقصدی نامعلوم، که زندگی پیمودن مسیر شخصی خود است نه رسیدن به مقصدی معلوم.

ویسکی تمام شد. با یخش بازی می‌کردم و فکر می‌کردم که رابطهٔ بِن و خانم رابینسون زشت‌تر است یا مجازات شرعی؟ شرع انسان را به انسانیت نزدیک می‌کند یا ادراک بشری؟ جستجو برای درک معمای هستی الهی است یا تبعیت از آنچه منسوب به آن است؟ سعدی شعری دارد که کسی شیطان را خواب می‌بیند که بسیار خوش‌صورت و خوش‌سیرت است. از او می‌پرسد که ما هرچه از تو شنیدیم، کریهی و بدسیرتی بوده. شیطان می‌گوید: «ای نیک‌بخت، این نه روی من است، ولیکن قلم در کف دشمن است.» یخ لیوان هم آب شد و در لیوان چیزی جز رد بویی نمانده. شاید الان پوتین هم دارد ودکاهای برگشتی‌اش را مزه‌مزه می‌کند. او هم با ثروت و قدرتی که در اختیار خودش قرار داده، حق دارد که نتواند ملتی را به‌حساب بیاورد. او دچار مصیبت تک‌روایتی خودش شده است. بیچاره تنها چیزی را که قادر به دیدنش است، قدرت، ثروت و طرفدارانش است. تک‌روایتی، بیماری همه‌گیری است که همه خوش‌خیم یا بدخیم دچارش هستیم. یا طرفدار سمت‌وسویی هستیم یا مخالف بی‌چون‌وچرای آن. همیشه هم چوب این مرض مزمن تک‌روایتی را خورده‌ایم و عبرت هم نمی‌گیریم. این تک‌روایتی شرق و غرب، سنت و مدرنیته هم ندارد. در جهان‌بینی دینی آنچه بی‌ارزش است، زندگی دنیوی است که قابل‌قیاس با زندگی جاودان نیست. و در جهان مدرن، آنچه بی‌ارزش است لحظه‌های زندگی آدمی است که هر لحظه‌ای در قبال هر کاری با قیمتی تفاهمی مبادله می‌شود تا آن خودفروش هم به قدرت و ثروتی نسبی برسد و در ردهٔ ‌بالاتر هرم خودفروشان قرار بگیرد.


۱فارغ‌التحصیل (به انگلیسی: The Graduate) فیلمی است ساختهٔ مایک نیکولز در سال ۱۹۶۷. فیلمنامهٔ این فیلم را کالدر ویلینگهام و باک هنری بر اساس رمانی به‌همین نام نوشتهٔ چارلز وب نوشته‌اند. نقش‌های اصلی فیلم را آن بنکرافت و داستین هافمن بازی می‌کنند. داستان فیلم دربارهٔ بنجامین بردداک (با بازی هافمن) است که به‌تازگی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده و اسیر وسوسهٔ زنی مسن‌تر از خود، خانم رابینسون، (بنکرافت) می‌شود و در نهایت به دختر او الین (با بازی کاترین راس) دل می‌بندد.

فارغ‌التحصیل در سال ۱۹۶۷ نامزد دریافت ۷ جایزهٔ اسکار بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد (داستین هافمن)، بهترین بازیگر زن (آن بنکرافت)، بهترین بازیگر نقش مکمل زن (کاترین راس)، بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی و بهترین فیلمبرداری شد و جایزهٔ اسکار بهترین کارگردانی (نیکولز) را به‌دست آورد.

۲خانهٔ پدری فیلمی به کارگردانی، نویسندگی و تهیه‌کنندگیِ کیانوش عیاری محصول سال ۱۳۸۹ ایران است.

این فیلم که در دی ۱۳۹۳ اکران آن آغاز شده بود، به‌دلیل وجود صحنه‌ای خشن با مشکلاتی در اکران روبرو و در روز اول اکران عمومی از پرده پایین کشیده شد. پس از پنج سال، فیلم خانهٔ پدری با اصلاحاتی جزئی و با رده‌بندی سنی بالای ۱۵ سال در تاریخ ۱ آبان ۱۳۹۸ در سینماهای ایران اکران شد، اما پس از پنج روز در ۶ آبان ۱۳۹۸ با دستور مستقیم دادستانی مجدداً توقیف شد. این فیلم در ۲۲ آبان ۱۳۹۸ مجدداً رفع توقیف شد.

این فیلم که قصهٔ اتفاق‌های یک خانهٔ قدیمی را از سال ۱۳۰۸ تا ۱۳۷۹ روایت می‌کند، با بازیگرانی همچون مهدی هاشمی، شهاب حسینی و مهران رجبی، ناصر هاشمی، مینا ساداتی، نازنین فراهانی و… در چند بخش ساخته شده و مسائل و مشکلات زنان ایران را به‌تصویر کشیده‌است. در این فیلم ناصر هاشمی (نقش جوانی) و مهدی هاشمی (نقش میان‌سالی) شخصیت اصلی این فیلم را، که روایت زندگی‌اش از پانزده تا هشتاد سالگی به‌تصویر کشیده شده، بازی می‌کنند.

ملوک دختر جوان خانواده‌ای سنتی است که به‌دلایل ناموسی، پدرش کلب‌حسن (مهران رجبی) خواهان مرگ او است و برای اینکار به پسر کوچکش به‌نام محتشم گفته تا قبری در زیرزمین حفر کند تا برای پاک‌کردن ننگ و حفظ آبروی خانواده، ملوک را دورازچشم مادر و خواهرانش کشته و در آنجا دفن کنند…

ارسال دیدگاه